درباره وبلاگ

خداوندا آرامشی عطا فرمــــــــــــــا تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و بینشی که تفاوت آن دو را بدانم… عاشقان به وبلاگ عاشقانه من خوش امدید.
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 179
بازدید کل : 94910
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عشق ق ق ق ق
سرنوشت را کی توان از سر نوشت
جمعه 23 تير 1398برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : صالح       

                                

با یک دنیا غمو حسرت  دل از آغوش تو کندن !!!!!!

از اون روزی که دل دادم  به عشق تا الان که چشمام پر از اشکه و میخام دنیام نباشه وقتی که عشقم وتمام هستیم از کنارم رفته!!!

عاشق بودم وعاشق میمونم فقط این خاطره ها هستن که منو بعد از جدایی از عشقم نگه میدارن

فقط از   خدا     میخام حالا که از پیشم رفت با هرکس که هست خوشبخت بشه خوشبختیش آرزوی من بعد از این آرزو  آرزو دارم پر بکشم به آسمانی که روح وجسمم آرام بگیره

عشقم دیداره ما به بهشت..........

 

Time waits for no one. Treasure every moment you have. You will treasure it even more when you can share it with someone special

 

 

Write for her on piece of me, To be with her

everytime , Every where, For her joy, The one and

 

only love in my life,Until my heart stop

 

روی تکه ای از بدنم برای او می نویسم که همیشه و همه جا با او باشم

 

 تا اوشاد باشد. همان کسی که تنها عشق زندگی من است تا زمانی که

 قلبم از کاربایستد.

 

 

 

 

عشقم

 

 


 

انقدر پیش این و ان از خوبی هایت تعریف کرده بودمم

که وقتی سراغت را می گیرند...

شرممم دادرمم بگویم تنهایم گذاشت...

 

 

 

 

 



سه شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : صالح       

{به نام خداوندی که عشق را آفرید}

نمیدونم از کجا بگم واز چی بگم؟! فقط میدونم آرزوی خوشبختی واسش دارم،مگرنه اینکه خوشبختیش همیشه آرزوم بود

حالا به این آرزومم رسیدم و خدا را شکر می کنم و هیچ موقع اعتراضی به تقدیر وسرنوشت خدا نداشتم

دوستان عزیز از همه ی شما تشکر می کنم که گاها به وبلاگ بنده حقیر

سر می زدید ومرا خوشحال می کردید با نظرات زیبا ودلنشین خود وامیدوارم همگی مرا حلال کنید.

امشب یکی از سخت ترین شب های زندگی من هست!!!!

ویکی از بهترین شب های........

شب ازدواجشه ای دل عزاداری کن 

من دارم میترکم خدا خودت کاری کن 

که جلو چشم همه نگیره بوس از لبش 

فکر آبروی من باش آبرو داری کن 

یادم نمیره ای خدا تموم حرفاش

دست یکی دیگه رو گرفت تو دستاش 

چشمای اونم مثل من از گریه خیسه 

اما خودم خوب میدونم از شوق اشکهاش

مبارکش باشه خدا از اون گذشتم 

بزار خیال کنه ازش آسون گذشتم 

راضی شده به مرگ من میخوام بمیرم 

دست کشیدم از زندگیم از جون گذشتم 

یادم نمیره ای خدا تموم حرفاش 

دست یگی دیگه رو گرفت تو دستاش   

چشمای اونم مثل من از گریه خیسه 

اما خودم خوب میدونم از شوق اشکهاش

چی فکر میکردم چی شد چه ساده بودم 

یه عاشق خشک باور دل داده بودم 

خیال میکردم که هنوز برام میمیری 

نمی تونستم از چشات افتاده بودم 

 

خدانگهدار همین حالا.....

 



دو شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : صالح       

دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد • • •

جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ

بــَــرایــَــم پــُــر نــمـــی کــــنــد • • •

راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:

" دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد "

 

 



دو شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 9:43 ::  نويسنده : صالح       

آمد و تمام وجودم شد، عشق حقیقی را با او تجربه کردم
وقتی او را می دیدم ، ضربان قلبم تندتر میشد، چرا که جانم را می دیدم...
داشتم از پیله خارج میشدم تا با او پروانه شوم
میدانستم که اگر با او پروانه میشدم به همه وجودش محبت می دادم...
می دانست که دریایی از محبتم....
ترس داشتم از تنهایی...
میدانست طاقت ندیدنش را ندارم....
شاید این کلماتی که از ذهن خاکستر شده و افسار گیسخته ام بیرون می آید پریشانتان کند؛
ولی شاید از غریبی ام کم کند ،اگر حرف دلی باشد از شما....
قرار است از بالهایم جدایم کنند...
و این قرار به واقعیت تبدیل شد» مرا از او جدا کردند...
ویران شدم...خم شدم، شکستم....خرد شدم.....
بدون او دقایق زندگی دیگر برام معنایی ندارد....
روزهای سخت و زجر آوری دارم...
از لفظ غریب جامانده بدش می آمد...آن موقع از یاد برده بودم غریبی را نتوانستم برای (تمام وجودم) معنایش کنم...
اما حالا می فهمم که چه تنهایی در انتظارم است و قرار است همیشه یک غریب جامانده بمانم...
و حالا یک غریب جامانده ام...



یک شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, :: 20:44 ::  نويسنده : صالح       

وقتي يه دختر بخاطر يه پسر اشك ميريزه ،
يعني واقعن دوسش داره...

اما ....وقتي يه پسر بخاطر يه دختر اشك بريزه ،
يعني ديگه هيچوقت نميتونه كسيو مثل اون دوست داشته باشه ....

خدااااااااااااااااااااا



چهار شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 22:25 ::  نويسنده : صالح       

 

 

ای کسانیکه مامور دفن من هستید وقتی که من مرحوم شدم مرا در تابوت سیاهی که تاریک تر از تاریکی هاست قرار دهید.

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که هنوز چشم به راهش هستم

دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بفهمند به آنچه که میخواستم نرسیدم

بر روی قبرم بوته ای از گل بکارید تا در بهاران بوی یار دهد.

بر روی قبرم صلیبی از یخ قرار دهید تا به جای مادرم گریه کند چون من طاقت گریه های مادرم را ندارم

بر روی قبرم چیزی ننویسید تا زود فراموش شوم و موهایم را پریشان بگذارید تا هممه بفهمند که دست نوازش بر سرم کشیده نشده است...
 


 



چهار شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : صالح       

هميشه از خودم مي پرسم چرا اونايي كه دم از رفاقت مي زنن
تو لحظه هاي بي كسي قيدتو راحت مي زنن
كاش دوستي آدما مثل دوستي دست و چشم بود
اگه دقت كرده باشيد هر عضوي از بدنمون كه درد ميكنه
اين چشمه كه گريه مي كنه
وقتي چشم گريه مي كنه اين دسته كه بر مي گرده و اشك چشمو پاك مي كنه
يه روز از پريا پرسيدم
نظرت در مورد عشق چيه به نظرت عشق غم داره يا شادي؟
مي دوني چي گفت؟
گفت مرتضي عشق نه غم داره نه شادي عشق فقط انتظاره . . .
من بارها به خودم ميگم
تو طلوع يه دوست خوب هيچ وقت غروبي نيست
پس زندگي كن به خاطر كسي كه دوسش داري
اما از همه اينا كه بگذريم
كاش مي شد به زماني بر مي گشتيم كه تنها غم زندگيمون
شكستن نوك مدادومن يا تركيدن بادكنكمون بود
شايد نقاش خوبي نباشم
ولي تمام لحظه هاي بوي تو بودن رو درد كشيدم
تو نبودي تا ببيني از غم تو چي كشيدم
ديدي تو بازي فوتبال وقتي كسي زمين مي خوره
داور سريع مي دوه و مياد ميگه مي توني ادامه بدي؟
كاش زندگي مثل بازي فوتبال بود
تا زمين مي خورديم يكي ميومد و مي گفت مي توني ادامه بدي؟
من هميشه نگاه مردم رو حس كردم
هميشه مردم با ساكت نگاه كردنشون بهم مي گفتند
خوش به حالش چقد شاده , چقد خندونه
دل مردم چه ميدونه كه من دنياي دردم
آدم تنها نشه نميتونه بفهمه درد تنهايي چيه
البته منظورم از تنهايي اين نيست كه آدما تنهاش بذارن
منظورم از تنهايي از خود دور شدنه .خدا نكنه كسي با خودش تنها باشه
چرا كه ذره ذره داغون ميشه
هميشه ميگن بهترين روزاتو به كسي هديه كن كه تو بدترين روزا كنارت بودن
اما نه تنها تو بدترين روزا كسي كنارم نبوده بلكه اگه بهترين روزي هم داشتم
همونا خرابش كردن



سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : صالح       


ای نامت از دل و جان ، در همه جا به هر زبان جاری است
عطر پاک نفست ، سبز و رها از آسمان جاری است
نور یادت همه شب ، در دل ما چو کهکشان جاری است

تو نسیم خوش نفسی ، من کویر خار و خسم
گر به فریادم نرسی ، من چو مرغی در قفسم 
تو با منی اما من از خودم دورم 
چو قطره از دریا ، من از تو مهجورم

ای نامت از دل و جان ، در همه جا به هر زبان جاری است
عطر پاک نفست ، سبز و رها از آسمان جاری است
نور یادت همه شب ، در دل ما چو کهکشان جاری است


با یادت ای بهشت من ، آتش دوزخ کجاست 
عشق تو در سرشت من ، با دل و جان آشناست

با یادت ای بهشت من ، آتش دوزخ کجاست 
عشق تو در سرشت من ، با دل و جان آشناست
چگونه فریادت نزنم ، چرا دم از یادت نزنم در اوج تنهایی 
اگر زمین ویرانه شود ، جهان همه بیگانه شود ، تویی که با مایی

ای نامت از دل و جان ، در همه جا به هر زبان جاری است
عطر پاک نفست ، سبز و رها از آسمان جاری است
نور یادت همه شب ، در دل ما چو کهکشان جاری است





سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 11:36 ::  نويسنده : صالح       


نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی…
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش…
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام …
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم….



سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 11:34 ::  نويسنده : صالح       

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند
جلوی ویترین یک مغازه می ایستند
دختر:وای چه پالتوی زیبایی
پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟
وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده
پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟
فروشنده:360 هزار تومان
پسر: باشه میخرمش
دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟
پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش
چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند
دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری
پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:
مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم
بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن
پسر:عزیزم من رو دوست داری؟
دختر: آره
پسر: چقدر؟
دختر: خیلی
پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟
دختر: خوب معلومه نه
یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم
دست دختر را میگیرد
فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق
چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند
فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی
دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند
پسر وا میرود
دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد
چشمان پسر پر از اشک میشود
رو به دختر می ایستدو میگویید :
او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم
دختر سرش را پایین می اندازد
پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی
ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟
دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد



سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : صالح       


.اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما......اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم.



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 14:26 ::  نويسنده : صالح       

بخواب آروم عسل بانو
بخواب آروم عسل بانو — ک بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی ِ دُنیا
بخواب آروم و بی غصه — کی این درد و یادش میره؟!
سکانس آخرت این نیست
کسی جاتو نمی گیره
لالالالا بخواب اما — روزای بی عسل سخته
با پرواز پُراز دردت
بهار از یادمون رفته
.
.
.

بخواب آروم عسل بانو
بخواب آروم عسل بانو — ک بی تو ساکته اینجا
ولی راحت شدی انگار
از این بی رحمی ِ دُنیا
بخواب آروم و بی غصه — کی این درد و یادش میره؟!
سکانس آخرت این نیست
کسی جاتو نمی گیره
زمین ساکت زمان آروم — عسل تو آسمون خوابه
ستارش رفته از امشب
ی جای دیگه می تابه
زمین ساکت زمان آروم — عسل تو آسمون خوابه
ستارش رفته از امشب
ی جای دیگه می تابه
.
.
.

مثل پروانه ها حالا دیگه آزاد آزادی
ب خیلی آدما باعشق دوباره زندگی دادی
لالا گلای سرخ
گلای یاس و بابونه
کی اینو باورش میشه ک تو دیگه نیای خونه؟!
تو قلبت میزنه اینجا
تو عطرت اینجا پیشت
تو اسم پاک و شیرینت صدای زندگی میده
.
.

لالالالا
گلای سرخ
گلای یاس و بابونه
کی اینو باورش میشه ک تو دیگه نیای خونه؟!
لالالالا بخواب
. اما روزای بی عسل سخته
با پرواز پُراز دردت
بهار از یادمون رفته
.
.

تو رفتی اما بخشیدی
نگات زندست نفس داره
واسه تو کمترین پاداش
هزاران بار اُسکاره
زمین ساکت زمان آروم
عسل تو آسمون خوابه
.ستارش رفته از امشب
ی جای دیگه می تابه
زمین ساکت زمان آروم
عسل تو آسمون خوابه
ستارش رفته از امشب
ی جای دیگه می تابه



یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : صالح       

 

چته رفیق عاشق من چرا سراغ اونکه رفته روداری بازم میگیری؟

اون برنمیگرده پیشت بسه دیگه بهونه گیری

اگه به فکراون باشی یه روزی ازغصه میمیری

بین چه حال وروزی داری

تموم زندگیت شده سه چهارتاعکس یادگاری

منتظریه فرصتی شروع کنی به گریه زاری

این دست تقدیرعزیزمن تو تقصیری نداری

اونوفراموشش بکن اون دیگه عشقتونمی خواد

دیگه مثه قدیما اون سرقراراتون نمیاد

اون حالابایکی دیگه نشسته وبهت می خنده

چشماشو روبه این همه گریه وزاری هات می بنده



18 فروردين 1392برچسب:, :: 16:37 ::  نويسنده :        

صدام كن این دم آخر آخه فردا دیگه دیره

آخه فردا دیگه نیستم كسی جامو ...

خداحافظ كه دلگیرم سراغت رو نه نمیگیرم

ببین گفتم خداحافظ یه كاری كن دارم میرم

یه كاری كن بذار حتی بمونم تو بهم بد كن

پشیمون میشم از رفتن بیا راه منو سد كن

واسه رفتن بگو دیره بگو شب دست و پا گیره

دارم راهی میشم جونم چرا گریه ت نمیگیره

چرا با چشمای گریون میخوای باشم یه سرگردون

پا شو این لحظه حساسه یه جوری منو برگردون

یه كاری كن بذار حتی بمونم تو بهم بد كن

پشیمون میشم از رفتن بیا راه منو سد كن

واسه رفتن بگو دیره بگو شب دست و پا گیره

دارم راهی میشم جونم چرا گریه ت نمیگیره

 



چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, :: 9:23 ::  نويسنده : صالح       

 

 

دوتا عاشق بودن وکلی حسود؟!






تقصیر همون حسودا بود که الان قصه شده یکی بود یکی نبود...



 
 



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : صالح       

تو مقدسي مثل عبادتم تو رو دوست دارم مثل سعادتم

به تو محتاجم و احتياج من

به تو محتاجم و احتياج من عادته نميشه ترك عادتم

تو نماي كامل صداقتي واسه من هميشه در نهايتي

لذت طلاوت يه آيه اي دلنشينه از تو هر حكايتي
با تو همصدا شدن نيت من عشق تو تمام حيثيت من
سايه بلند تو روي سرم حافظ ثبات و امنيت من

مثل نوري نور خالي از غبار مثل خواستن خواستن ديوونه وار

مثل يك عتيقه پاك و بي نظير اما در دست من بي اعتبار

با تو همصدا شدن نيت من عشق تو تمام حيثيت من
سايه بلند تو روي سرم حافظ ثبات و امنيت من

تو براي من عزيزترين كسي گل بي عيبي كه دور از دسترسي

زندگي براي من خواستنيه با تو همصحبت عيسي نفسي

تو گرانبهاترين عتيقه اي از تو غافل نميشم دقيقه اي
تو گرانبهاترين عتيقه اي از تو غافل نميشم دقيقه اي

مثل نوري نور خالي از غبار مثل خواستن خواستن ديوونه وار

مثل يك عتيقه پاك و بي نظير اما در دست من بي اعتبار

با تو همصدا شدن نيت من عشق تو تمام حيثيت من
سايه بلند تو روي سرم حافظ ثبات و امنيت من
حافظ ثبات و امنيت من حافظ ثبات و امنيت من

 

 

 



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : صالح       



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 19:43 ::  نويسنده : صالح       

"اسمم" را سنگی نگه میدارد..

"خودم" را گوری..

و "یادم" را...؟ نميدانم..



شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : صالح       

 

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ,غلط  ——–  باختم جان در هوای او غلط کردم ,غلط


عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم , عبث —— ساختم جان را فدای او غلط کردم ,غلط


دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ,خطا —— سوختم خود را برای او غلط کردم , غلط


اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود ,بد —— جان که دادم در هوای او غلط کردم , غلط


همچو وحشی جانم رفت در هوای او حیف ,حیف —— خو گرفتم با جفای او غلط کردم,غلط


از برای خاطر اغیار خارم می کنی —— من چه کردم کین چنین بی اعتبارم می کنی


روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو —— گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی


سوی بزمت نگذرم از بس که خارم کرده ای —— تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای


ناامیدم بیش از مگذار, خون من بری —— چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای



شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 21:25 ::  نويسنده : صالح       

مشکلی نیست که عشق ناتوان ازغلبه برآن باشد

دردی نیست که عشق ناتوان از درمان آن باشد

رودی نیست که عشق ناتوان ازبرپایی پل برآن باشد

دیواری نیست که عشق ناتوان ازفروریختن آن باشد

گناهی نیست که عشق ناتوان ازشستن آن باشد

وخلاصه این که عشق می تواندبرهمه چیز پیروز شود...فقط کافیست آنراباورداشته باشی



شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 14:9 ::  نويسنده : صالح       

خــــدایـــــا ؛

هیـــــچ تنهـــــایــــی رو اونقـــــدر تنهـــــا نکــن کــه بــه هــــر بـــی لیــاقتــــی بگــــه :

عشقــــــم
 
 
 

همه میگن چی دیدی توش که عاشقش شدی!!!!!

آخه اینم سواله که میپرسی؟؟؟؟

اگه قرار بود توام ببینی ک تو عاشقش میشدی!!!!!

 

 

 

هیچگاه نفهمیدم چه رازیست بین دل و دستم....

از دستم رفت ب هرچه دل بستم...!!!

 

 

 

لعنت ب اون کسی که.....

وقتی بهش اس ام اس میدی.....

فکر میکنه بهش احتیاج داری...!!!

 

 

 

خیانت است با عدالت؟؟؟مینویسد دوستت دارم و برای دو نفر میفرستد!!!!

 

 

 

فقط غروب جمعه نیست ک دلگیراست.....

کافیست دلت گیر باشد

 

 

 

خیلی سخته عشقتو با کس دیگه ای ببینی بعد بهش اس ام اس بدی... کجایی؟؟؟
بگه تو قلبتم

 

 

 

ب سلامتی خودم ک وقتی عاشق شدم روی سینم خالکوبی کردم.!!جای سرخوبان...!!!

ولی وقتی عشقم ترکم کرد اون خالو سوزوندمو جاش نوشتم زیبا رویان وفا ندارند....!!!!!

کاش در کودکی ب دختران شیر سگ میدادند تا کمی وفادار بمانند...!!!

 

 

 

از من جداشد و گفت کار خداست....!!!

مانده ام مگر خدای او خدای من هم نبود.!!!!!!!

 

 


تو گفتی بازی برد و باخت دارد...!!!

اما من زبانم بند آمد که بگویم...!!!

من با تو بازی نکردم زندگی کردم....!!!!

 

 

 

شنیده ام مادری فرزندش را در خواب خفه کرده!!!!!!!نمیدانم دیگر رفیق بی کلک کیست...!!!!!

 

 

 

به دنبال وبلچری هستم برای روزگار،ظاهرا پایی برای راه آمدن با من ندارد

 

 

 

داربزن...خاطرات کسی را که تورا دور زده//حالم خوب است اما گذشته ام درد میکند

 

 

 

در کنارم نیستی اما به حجم تمام سکوتی که در قلبم جاگذاشته ای به یادت هستم//

 

 

 

بی تو چه حواسم پرت است؟هرکس اسمم را میپرسد نام تورا میگویم

 

 

 

بلافاصله پس از مرگم ....

مرا به خاک نسپارید .....

او عادت دارد دیر بیاید...

 

 

 



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : صالح       

 

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد


«پروردگارا ! تقدیر من و دوستان را در سال آینده به‌گونه‌ای قرار ده که در پایان سال، از گذشته خود افسوس نخورند»

عیدتان مبارک و فرخنده باد



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:7 ::  نويسنده : صالح       

0913Where Are You کارت پستال عاشقانه عشق من کجایی؟!

در همه عالم گشتم و عاشق نشدم...

تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم ؟



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:6 ::  نويسنده : صالح       

0773Namitonam نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویا هام

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب

که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم

تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه

هنوزم شور عشق رو به سر داری یا نه ؟

هنوزم تو شب هات اگه ماه رو داری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:3 ::  نويسنده : صالح       


خوابم یا بیدارم
لمس تنت خواب نيست
اين روشني از توست
بگو از آفتاب نيست

بگو كه بيدارم 
بگو كه رويا نيست
بگو كه بعد از اين 
جدايي با ما نيست


اگه اين فقط يه خوابه تا ابد بذار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم كه با تن زخمي اسيره
عاشق مرگه كه شايد توي دست تو بميره


خوابم يا بيدارم اي اومده از خواب
آغوشتو وا كن قلب منو در ياب
براي خواب من اي بهترين تعبير
با من مدارا كن اي عشق دامن گير


من بي تو اندوه سرد زمستونم 

پرنده اي زخمي اسير بارونم
اي مثل من عاشق همتاي من محجوب
بمون ، بمون با من اي بهترين اي خوب



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:2 ::  نويسنده : صالح       

واسه من کسی نمیشه مثه تو

کسی بیشتر از من عاشق تو نیست

حس میکنم دیگه دوسم نداری

چرا به این زودی ازم بریدی

من که گل-سرسبد-تو بودم

حس میکنم تو این روزا نمیخوای

یه لحظه حتی منو ببینی

کاش میدونستم عشق-دیروز -من

فردا که شد با کی هم نشینی

دوسم نداری میدونم دوسم نداری

اما تو چشمات میخونم که بیقراری

حس میکنم حضور-من کنارت

باعث دلخستگی تو باشه

شاید سفر رفتن-من یه فصل-تازه اییاز زندگی-تو باشه

حس میکنم باید از اینجا برم

جایی که هیشکی راهشو بلد نیست

باید برم که قدرمو بدونی

یه مدتی تنها بمونی بد نیست

چرا خیلی زود بریدی ازمن؟

من که گل-سرسبد-تو بودم

دوسم نداری میدونم دوسم نداری


به کدامین گناه -نا-کرده

میزنی

تازیانه بر عشق من

 



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : صالح       

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...

 



چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 23:10 ::  نويسنده : صالح       


 
دلم گرفته ..........

 

 

از زندگی خسته شدم،

 

از تکرار روزهای خسته،

 

از شبهای تنهایی ،از دوستان بی معرفت،

 

از همه مردمانی که حرفهایشان دروغ و تکراری است.

 

نمی دانم چگونه زندگی کنم !

 

چگونه زندگی کردن را از یاد برده ام ...

 

 همه جا را سکوت سرد و دلتنگ کننده ای فرا گرفته

 

  دلم برای شادی ها تنگ شده برای خنده های بلند ...

 



چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 22:21 ::  نويسنده : صالح       

شعرهای عاشقانه

فرقـے نمـے كند 


بگویم و بدانـے

یا
 نگویم و بدانـے 

 
فاصله دورت نمی كند 

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ  

جایـے كه دست هیچ كسـے به تو نمـے رسد


دلــــــــــــــم



چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : صالح       

بیابان خشکیده Dry desert

میون یه دشت لخت زیرخورشیدکویر

مونده یه مرداب پیرتوی دست خاک اسیر

منم اون مرداب پیرازهمه دنیا جدام

داغ خورشید رو تنم زنجیر زمین به پام

من همونم که یه روزمی خواستم دریا بشم

می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم

آرزوداشتم برم تابه دریابرسم

شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم

اولش چشمه بودم زیرآسمون پیر

اما ازبخت سیاه راهم افتاد به کویر

چشم من اونجابودپشت اون کوه بلند

اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند

توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد

آسمونم نبارید واونم سرگرونی کرد

حالا یه مرداب شدم یه اسیرنیمه جون

یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون

خورشید ازاون بالاها زمینم ازاین پائین

هی بخارم میکنن زندگیم شده همین

با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم

سرنوشتم همینه من اسیرزمینم

هیچی باقی نیست ازم قطره های آخره

خاک تشنه هم اینم داره همراش میبره

خشک میشم تموم می شم

فردا که خورشید میاد

شن جامو پر میکنه

که میاره دست باد

 



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد